آرتین خان می خواد شیطونی کنه
اولین محرم با پسرم
گل مادر فردا روز تاسوعاست من برای پسرم لباس سقایی خریدم تا برای اون روز تنش کنم آخه پارسال که آرتین توی دلم بود با بابا امیرش رفتیم مراسم عزاداری من اونجا دو تا پسر بچه رو دیدم که لباس سقایی پوشیده بودن با دیدنشون یه حالی شدم با خودم گفتم سال دیگه ایشاله اگه خدا خواست منم تن پسرم لباس سقایی می کنم خدایا شکرت که به من فرزند سالم دادی تا بتونم به این قول کوچکم وفادار بمونم امیدوارم همه کوچولوها زیر سایه پدر و مادراشون سالم و خوشحال زندگی کنن. تو این روزها برای هم دعا کنیم.
نویسنده :
مامان مژگان
13:34
آرتینم داره خوب میشه
بعد از اون همه استرس زیادی که برای مریضی پسرم کشیدم خداروشکر که داره بهتر میشه خدایا ممنونم ازت که کمکم کردی تا پسرم دوباره جون بگیره آرتین امروز رفته خونه مامان بزرگش چون من باید می رفتم سر کار خاله مریم هم از صبح ١٠٠٠ بار به من زنگ زده که آرتین نبر خونه می خوام به خاطر اون بیام خونه مامان خلاصه پسر من خاطر خواه زیاد داره از صبح هم که با خاله یاسمن داشته شکلات باز ی می کرده آخر شیطونی دیگه می ره خونه مامانی هر چی شکلات دارنو از تو ظرفش می ریزه بیرون تق تق می زته روشون اینم شیطونی آرتین خانه دیگه ...
نویسنده :
مامان مژگان
20:44