عذاب وجدان
هر روز صبح که آرتین رو ساعت ٧ از خواب بیدارش می کنم تاببرمش مهد عذاب وجدان زیادی میاد سراغم پسرکم بدون اینکه غرغر کنه از خواب نازش بیدار میشه می ره سراغ خرسش یه ذره بغلش میکنه و باهاش کشتی می گیره تا خواب از سرش بپره امروز داشت با اسباب بازیهاش بازی می کرد منم دیرم شده بود بهش گفتم آرتین زود باش دیر شده می خوام ببرمت پیش ماهیا پیش دوستات باورتون میشه پسرکم رفت سریع خرسشو بغل کرد دستاشم به حالت دویدن گرفت بعدش با سرعت رفت طرف در تازه به من گفت بدو الهی من قربون اون دویدنت بشم خدایا یعنی به آرتین تو مهد کودک خوش میگذره که با این شور و شوق می ره سمت در پسر گلم منو حسابی شرمنده اون فهم و شعورت کردی تا بینهایت دوستت دارم تو همه دنیای من و بابا هستی
پسرم نخواهم گذاشت پوست پاهای لطیفت زمین سخت را لمس کند نه با این پاپوشها و جورابها که برایت خریده ام بلکه جای پاهای تو همیشه روی چشمان من است. پس از سختیها هراسی به دل راه نده که من می کوشم همیشه راه را برایت هموار کنم تا خاری به پایت نرود.