آرتین آرتین ، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

آرتین خان مردی از دیار پاکی

تولد 2 سالگی گل پسرم

تا تولد آرتین گلم ٢هفته بیشتر نمونده به احتمال زیاد تولدشو تو مهد کودک براش میگیرم فکر کنم اونجا بیشتر بهش خوش میگذره امروز خورشید شادمانه‏ ترین طلوعش را خواهد کرد و دنیا رنگ دیگری خواهد گرفت قلبها به مناسبت آمدنت خوشامد خواهند گفت فرشته آسمانی سالروز  زمینی شدنت مبارک . . .   تقدیم به صاحب چشمانی که آرامش قلب من است و صدایش دلنشین ترین ترانه زندگیم از بودنت برایم عادتی ساختی که بی تو بودن را باور ندارم چه خوب شد که به دنیا آمدی و چه خوبتر شد که دنیای من شدی همیشه بدان که تا بیکران عشق عاشقانه دوستت دارم   ...
16 بهمن 1391

باتو تا لحظه آخر عمرم می مانم پسرم

نگاه کن به کوچکی و بی پناهی و نیازهای لحظه به لحظه اش. که دمی تو را از خود غافل نمی خواهد و نمی تواند ببیند. هیچ کسی را در دنیا نمی شناسد جز تو. با هیچ کس پیوندی ندارد جز تو. به هیچ کس امید نمی بندد جز تو. به هیچ کس آرام نمی گیرد جز تو.   فقط و فقط تو را می شناسد و تو را می خواهد. عجیب "یکّه شناس" است. اوج نیاز و بیچارگی اش را حسّ می کنی؟ اوج قدرت و حیات خودت را درک می کنی؟   اگر او را محروم کنی، چه کسی او را می پرورد؟ و تو... که خود او را آورده ای و خواسته ای و دوست داشته ای؛ می شود محرومش کنی؟ می شود کنارش نباشی و نمانی؟ آن هم زمانی که نیاز و تکیه گاه و امید او، فقط و فقط تویی! تجربه ی...
8 بهمن 1391

تست بینایی سنجی

امروز تو مهد آرتین قراره از بچه های ١-٤ ساله تست بینایی سنجی بگیرن امیدوارم این پسر کوچولوم با مربیشون همکاری کنه دیروز آرتین مهد نرفت چون شب قبلش تو خواب حالش بهم خورد  ساعت ١:٣٠ شب بود من وپدرش خیلی هول کردیم گفتم شاید رودل کرده باشه ولی ١ ساعت بعدش دوباره همین اتفاق افتاد خلاصه نصف شب رفتیم بیمارستان آتیه اونجا همیشه متخصص اطفال داره خلاصه دکتر گفت که ویرو سیه مجبور شدیم به آرتین آمپول بزنیم الهی من قربونت بشم عزیز دلم  بچم دستشو میبره پشتش میگفت درد الهی من بمیرم مادر ولی تو درد نکشی خدارو شکر بعدش بهتر شد خدایا شکرت نگهدار پسرم باش
5 دی 1391

جشن شب یلدا و کریسمس

امروز قراره تو مهد شادلین جشن شب یلدا و کریسمس برای بچه ها برگزار بشه برای همین هم پسر من امروز کلی خوش تیپ کردش بعدشم راهی مهد شد وقتی نگاش می کردم دلم ضعف می رفت اینقدر بوسیدمش که صداش در اومد چی کار کنم دست خودم نیست وقتی اون صورت مثل ماهشو مبینم از خود بیخود میشم پسرم امروز مثل یه دسته گل شده بود با اون صورت مثل ماهش با اینکه صبح خواب آلود بود وقتی بهش گفتم آرتین می خوام ببرمت پیش آوا و پارسا کلی سرحال شد پسر گلم امیدوارم که تو جشن بهت خوش بگذره این دومین یلدای با هم بودنمون هست و من از وجودت تو لبریز عشقم یلدات مبارک عمر مادر     ...
29 آذر 1391

عاشقتم عروسکم

نفس مامان عاشـــــــــــــــــــقــــــــــــــــــتــــــــــــــــــــــم من عاشق يهويي بوس دادن هاتم من عاشق لحظه شير دادنهاتم من عاشق تقليد كردنهاتم من عاشق عطر تنتم من عاشق نگاه عاقلانتم من عاشق لحظه خوابيدنتم من عاشق مادر بودنم جوجوي ماماني من عاشق كل وجودتم عشق من ...
28 آذر 1391