آرتین آرتین ، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

آرتین خان مردی از دیار پاکی

دلم...

  دلم نه عشق ميخواهد ‚ نه دروغ هاي قشنگ ‚ نه ادعا هاي بزرگ ‚ نه بزرگ هاي پر ادعا ‚ دلم يك فنجان قهوه داغ ميخواهد و يك دوست ‚ كه بشود با او حرف زد و بعد پشيمان نشد ... . ...
20 آذر 1391

تولد مامان مژگان

تهران از سه شنبه بخاطر آلودگی هوا تعطیل شد وای خدا چه ذوقی کردم بیشتر از همه به خاطرپسر کوچولوم آرتین  که میتونم چند روزی پیشش باشم بعد از مشورت با مامان و بابا تصمیم گرفتیم راهی شمال بشیم جاتون خالی رفتیم نمک آبرود چه هوای خوبی بود خیلی خوش گذشت از همه مهمتر اینکه تولدم بود  اونجا تولد برگزار شد وقتی کیک رو آوردیم اگه بدونین آرتین چی کار کرد الهی من قربونش برم شروع کرد به فوت کردن بعدشم برام تولدت مبارک خوند ای خدا تولد به این قشنگی تو زندگیم نداشتم پسرم داشت برام آواز می خوند تازه به همه می گفت دشتا بالا یعنی دستا بالا خلاصه آرتین همه رو به وجدآورده بود من و پدرش که دیگه جای خود داریم البته خاله مریم هم داشت بر...
19 آذر 1391

خواندنی

کم باش...واصلا نگران گم شدنت نباش... اونى كه اگه كم باشى گمت ميكنه همونيه كه اگه زياد باشى حيفت ميكنه.. سعى نكن متفاوت باشى فقط خوب باش.. اين روزهاخوب بودن به اندازه ى كافى متفاوته...!     دعا میکنم زیر این سقف بلند روی دامان زمین هرکجا خسته شدی،یا که پر غصه شدی دستی از غیب به دادت برسد و چه زیباست که آن دست خدا باشد و بس       گرچه سکوت بلندترین فریاد عالم است ولی گوشهایم دیگر طاقت       فریادهای تو را ندارد.       کمی با من حرف بزن...   ...
6 آذر 1391

برای پسر گلم

گل مامانی دلم برات امروز خیلی تنگ شده داری چی کار می کنی تو مهد کودک ؟خوش میگذره ؟ دیروز تو مهد آرتین خانم روانشناسی اومده بود  خیلی از صحبتهاش لذت بردم و به نظرم مفید بود من هم اشکالات بعضی رفتارهامو فهمیدم و حتما اصلاحشون میکنم به امید اینکه فرزند خوبی به جامعه تحویل بدم پسر گلم سربلندی تو آرزوی ماست دوستت داریم تا بینهایت
30 آبان 1391

خونه پسر عمه

دیشب من مامان و خاله مریم و آرتین رقتیم خونه پسر عمه دیدن خونه جدیدشون و علی کوچو لو پسرش وای وای جاتون خالی که نه چه ترافیکی بود تو همت می خواستم موهای سرمو بکنم ولی دیگه چاره ای نبود باید می رفتیم فقط شانس آوردیم آرتین تو ماشین که ١:٣٠ دقیقه  راه ٢٠دقیقه ای طول کشید خواب بود وگرنه معلوم نبود چه پوستی از من می کنه خلاصه ساعت ٧:٣٠ رسیدیم خونه قشنگی داشتن مبارک باشه بعد از سلام واحوال پرسی دیگه سرگرم بچه ها شدیم علی و آرتین کلی شیرین زبونی کردند البته علی هنوز خیلی کو چو لو تازه ماه دیگه میشه ١ سالش آرتین که از اول رفت سراغ موتور علی و سوار شده بود برای خودش ژست می گرفت و قام قام می کرد جاتون خالی بهمون خوش گذشت و دیدارها تازه شد &...
9 آبان 1391

باز شیطونی کردی

  دیروز که آرتین رو از مهد آوردم  خونه بعد از کمی سرو کله زدن با جناب آقای آرتین خان مشغول کارای خونه شدم  آرتین هم طبق معمول هر 1 دقیقه یکبار به تمام کابینتا سرک می کشید هر چی که دلش می خواست بیرون میاورد همینطور که بهش میگفتم آرتین نکن در رو ببند دیدم در قندون انداخت زمین و شکست  خلاصه مشغول جمع کردن شدم که دیدیم پای آرتین پر خون شده با دستپاچگی سریع پاشو شستم  دیدم خدارو شکر عمیق نبریده براش چسب زخم زدم تا خونش بند بیاد خدا بخیر گذروند خدا شکرت آخه پسر چرا اینقدر شیطونی می کنی منو نصف عمر کردی خدایا همه بچه های دنیا رو حفظ کن از جمله آرتین منو همیشه نگهدارش باش ...
7 آبان 1391