ایستادن آرتین
دیشب بعد از اینکه پسرکم با مامانی و بابایی و خاله یاسمن از خونه خاله اومدن خیلی خیلی سرحال بود من و بابا امیر هم کلی باهاش ذوق کردیم و خندیدیم وقتی بابا امیر داشت با آرتین بازی می کرد به من گفت نگاه کن آرتین خودش ایستاده باورم نمی شد که پسرم اینقدر داره زود بزرگ میشه که دیگه به من زیاد احتیاجی نداشته باشه خدایا خودت حامی و یاور همه کو چو لو ها از جمله آرتین من باش و هیچ وقت تنهاش نذار
خلاصه آرتین من به تنهایی دیشب برای اولین بار چند دقیقه ای ایستاد پسرکم امیدوارم همیشه پر توان باشی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی