آرتین آرتین ، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

آرتین خان مردی از دیار پاکی

برای پسر گلم

گل مامانی دلم برات امروز خیلی تنگ شده داری چی کار می کنی تو مهد کودک ؟خوش میگذره ؟ دیروز تو مهد آرتین خانم روانشناسی اومده بود  خیلی از صحبتهاش لذت بردم و به نظرم مفید بود من هم اشکالات بعضی رفتارهامو فهمیدم و حتما اصلاحشون میکنم به امید اینکه فرزند خوبی به جامعه تحویل بدم پسر گلم سربلندی تو آرزوی ماست دوستت داریم تا بینهایت
30 آبان 1391

خونه پسر عمه

دیشب من مامان و خاله مریم و آرتین رقتیم خونه پسر عمه دیدن خونه جدیدشون و علی کوچو لو پسرش وای وای جاتون خالی که نه چه ترافیکی بود تو همت می خواستم موهای سرمو بکنم ولی دیگه چاره ای نبود باید می رفتیم فقط شانس آوردیم آرتین تو ماشین که ١:٣٠ دقیقه  راه ٢٠دقیقه ای طول کشید خواب بود وگرنه معلوم نبود چه پوستی از من می کنه خلاصه ساعت ٧:٣٠ رسیدیم خونه قشنگی داشتن مبارک باشه بعد از سلام واحوال پرسی دیگه سرگرم بچه ها شدیم علی و آرتین کلی شیرین زبونی کردند البته علی هنوز خیلی کو چو لو تازه ماه دیگه میشه ١ سالش آرتین که از اول رفت سراغ موتور علی و سوار شده بود برای خودش ژست می گرفت و قام قام می کرد جاتون خالی بهمون خوش گذشت و دیدارها تازه شد &...
9 آبان 1391

باز شیطونی کردی

  دیروز که آرتین رو از مهد آوردم  خونه بعد از کمی سرو کله زدن با جناب آقای آرتین خان مشغول کارای خونه شدم  آرتین هم طبق معمول هر 1 دقیقه یکبار به تمام کابینتا سرک می کشید هر چی که دلش می خواست بیرون میاورد همینطور که بهش میگفتم آرتین نکن در رو ببند دیدم در قندون انداخت زمین و شکست  خلاصه مشغول جمع کردن شدم که دیدیم پای آرتین پر خون شده با دستپاچگی سریع پاشو شستم  دیدم خدارو شکر عمیق نبریده براش چسب زخم زدم تا خونش بند بیاد خدا بخیر گذروند خدا شکرت آخه پسر چرا اینقدر شیطونی می کنی منو نصف عمر کردی خدایا همه بچه های دنیا رو حفظ کن از جمله آرتین منو همیشه نگهدارش باش ...
7 آبان 1391

آرتین در مجله شهرزاد

چند روز پیش بود از آتلیه سها با من تماس گرفتند خانمی پشت خط بود که از من اجازه خواست عکس آرتین رو به مناسبت اینکه در جشنواره اشکها و لبخند نفر دوم شده بود چاپ کنند ایده جالبی بود و من هم استقبال کردم امروز صبح رفتم مجله شهرزاد رو گرفتم دیدم عکس پسر کوچولومو چاپ کردند خیلی ذوق کردم خیلی دوستت دارم پسر گلم عاشقتم ...
6 آبان 1391

دندون جدید

از سه شنبه آرتین بهونه گیر شده بود و گریه می کرد منم کلافه شده بودم نمی دونستم برای چی بیتابی میکنه  شب دیدم تب کرد ولی هیچ علامت سرما خوردگی نداشت مجبور شدم ٤شنبه نرم سر کار موندم پیشش ولی بهتر نشد ظهر بردیمش دکتر  گفت ویروسیه تبش تا ٤٨ ساعت دیگه قطع میشه فردا تب آرتین قطع شد ولی بازم بیقراری می کرد یه کار جالبی که می کرد این بود که دهنشو باز می کرد دست منم میگرفت می ذاشت تو دهنش با خودم گفتم خدا این بچه چرا اینطوری میکنه یهو به ذهنم رسید شاید داره دندون در میاره آخه تو این چند روز هیچی به غیر از شیر لب نزده بود با هزار بدبختی بلاخره دیدم دو طرف دهنش لثه هاش متورم شده لثه سمت چپش هم یه مروارید کو چو لو نیش زده بیرون تازه فهمی...
22 مهر 1391

زخم و زیلی

دیروز ظهر که از سر کار اومدم با آرتین خونه آرتین رفت سراغ ارگش عمه جون من کادو برای آرتین این ارگ آورده بود آرتین عاشقش ولی از ارگ دیگه چیزی باقی نمونده آرتین همه کلیداشو کنده دیروز که داشت واسه خودش آواز می خوند و ارگ می زد یهو دیدم کف دستش پر خون شده اینقدر هول کرده بودم نمی دونستم باید چی کار کنم رفتم دستشو شستم ولی مگه  خونش بند می یو مد ای خدا چی کار کنم آرتین همین طوری دستشو به در و دیوار می زد خلاصه با هزار بدبختی به دستش چسب زخم زدم ولی مگه می ذاشت رو دستش باشه خلاصه با هر کلکی بود هواسشو پرت کردم تا خون دستش بند اومد بعد فهمیدم که دستشو به آهنی که از ارگش زده بود بیرون کشیده و انگشت کو چو لوش عمیق بریده بازم خدارو شکر بخی...
17 مهر 1391