آرتین آرتین ، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

آرتین خان مردی از دیار پاکی

حس عجیب مادری

یک داستان یک واقعیت وقتی مادر میشی دنیات عجیب و غریب  میشه ...وقتی مادر میشی دنیا کوچیک میشه ...اینقدر کوچیک که هیچ کس غیر از خودت این دنیا رو نمیبینه .دنیات میشه ماشینهای اسباب بازی ...دنیات میشه رنگها ...دنیای شاد ریاضی ....دنیات میشه کودکت ...با کودک شیر میخوری ...با کودکت چهار دست وپا میری ..با کودک اَده بده میکنی ...با کودکت رشد میکنی ..بزرگ میشی ..اینقدر بزرگ که همه میفهن مادری ... یهویی کوه میشی .توانت میشه ۱۰۰ برابر .دیگه مریض نمیشی ..دیگه نمی نالی .وقتی مادر میشی حتی دیگه از سوسک هم نمیترسی .وقتی مادر میشی دنیات میشه تغذیه ، آموزش و پرورش !دیگه وقت نداری  یه صبح تا شب بری خریدواسه یه مانتو ...وقتت میشه طلای ۱۰...
16 مهر 1391

گرفتاری

چهارشنبه که رفتم آرتین از مهد بیارم مربیش گفت از صبح آرتین میگه پا درد گفت منم بوسش کردم ولی بازم پاش ناراحت بود  من نگاه به پاش کردم دیدم انگشت شصتش متورم و کبود شده خیلی ناراحت شدم گفتم خدایا یعنی پای این بچه چی شده آرتین هر چند وقت یه بار پاشو به من نشون می داد و می گفت درد    خلاصه بردمش دکتر تشخیص این بود که ناخن آرتین چون شکسته یه مقدار عفونت کرده باید تا شنبه صبر کنیم اگه بهتر شد که هیچی اگه نه باید به جراح نشون بدیم وای خدا دل تو دلم نبود آخه مگه طاقت جراحی دارم ولی خدایا شکرت با چند تا پماد که دکتر داد دیدم امروز صبح رو به بهبودیه  ولی چقدر استرس کشیدم خدایا نگهدار تمام کو چو لو ها باش ...
15 مهر 1391

شیرین زبونی آرتین

دیشب رفته بودیم خونه مامانی آرتین (مامان خودم) به آرتین میگم   تو عشق منی  میگه بله  تو عمرمنی  بله  تو پسر منی  بله تو گل منی بله        ای خدا نمی تونم بگم چه حسی داشتم وقتی پسرم اینقدر قشنگ جواب منو میده آرتینم داشت با من حرف می زد  دلم می خواست با تمام وجودم ببوسمش و بغلش کنم  خدایا تو چه نعمتی به من دادی هزاران بار شکرت من نمی دونستم داشتن فرزند اینقدر زیباست  خلاصه پسرم دیشب همه رو ذوق زده وکرد   ...
11 مهر 1391

تولد بابا امیر

٥مهر تولد بابا امیر بود  این دومین سالی بود که آرتین پیش ما بود بابا امیر جونم تولدت مبارک ایشاله ١٢٠ ساله بشی البته با یه ذره تاخیر البته بگما من و آرتین برای بابایی یه جشن کو چو لوی ٣ نفره گرفتیم خیلی هم خوش گذشت جای شما خالی  آرتین هم کلی ذوق کرد تولدت مبارک بابا جونم ...
11 مهر 1391

عذاب وجدان

هر روز صبح که آرتین رو ساعت ٧ از خواب بیدارش می کنم تاببرمش مهد عذاب وجدان زیادی میاد سراغم پسرکم بدون اینکه غرغر کنه از خواب نازش بیدار میشه می ره سراغ خرسش یه ذره بغلش میکنه و باهاش کشتی می گیره تا خواب از سرش بپره  امروز داشت با اسباب بازیهاش بازی می کرد منم دیرم شده بود بهش گفتم آرتین زود باش دیر شده می خوام ببرمت پیش ماهیا پیش دوستات باورتون میشه پسرکم رفت سریع خرسشو بغل کرد  دستاشم به حالت دویدن گرفت بعدش با سرعت رفت طرف در تازه به من گفت بدو   الهی من قربون اون دویدنت بشم  خدایا یعنی به آرتین تو مهد کودک خوش میگذره که با این شور و شوق می ره سمت در  پسر گلم منو حسابی شرمنده اون فهم ...
2 مهر 1391

بلاخره تموم شد

٥شنبه صبح ساعت 9رفتیم واکسن 18 ماهگی آقای آرتین خان رو زدیم مرکز بهداشت اوین خیلی شلوغ بود آرتین تو حیاط اونجا کلی بازی کرد طفلکی پسرم خبر نداشت که قراره چه اتفاقی بیفته  خلاصه نوبتمون شد رفتیم تو  آرتین تا وارد شدیم فهمید چه خبره خانم بهیار گفت مگه تازگیا براش آمپول زدین که فهمیده منم گفتم نه  بعدش گفت پسر باهوشیه که فهمیده خلاصه چشمتون روز بد نبینه بابا امیر نشست آرتین هم تو بغلش اولین آمپول رو به بازوی کوچو لوی ناز پسرم زد جیغش رفت هوا منم  که دل دیدنشو نداشتم بعد از چند ثانیه به پاش آمپول بعدی رو  زدیم  بلاخره تموم شد خدا شکر مرسی از همه مامانی گلی که به من دلداری دادن ...
5 شهريور 1391

واکسن 18 ماهگی

سلام دوستای گلم ٥شنبه باید برای آرتین واکسن ١٨ ماهگیشو بزنیم خودم خیلی استرس دارم می ترسم پسرم اذیت بشه امیدوارم زیاد آرتین گلم درد نکش من که دلشو ندارم از حالا اشکم در اومده خدااااا طاقت ناراحتی پسرمو ندارم ...
31 مرداد 1391

اولین جمله ای که آرتین گفت

پسر من دیروز اولین جمله زندگشو گفت میدونید چی گفت   از اونجاییکه عاشق بیرون رفتنه به من گفت ماما در باز یعنی من درو باز کنم تا ایشون تشریف ببرن بیرون  وای پسرکم چه ذوقی کردم وقتی اولین  جمله رو ازت شنیدم آفرین پسر گلم دیگه برای خودت داری مردی میشی و به من زور میگی ناقلا پسرکم در سن ١سال  و ٥ ماهگی اولین جملشو گفت                                     هميشه برايت خواهم نوشت تا وقتي جان در تن دارم برايت خواهم ماند   قدرت عشق اينگونه است كه از ذهني خسته كلماتي زيبا تراووش كند براي...
2 مرداد 1391